روابط عمومی خانه نخبگان قدس به نقل از نشریه خط حزب الله؛ در آستانه سالگرد شهادت شهیدان مسعود علیمحمدی و مصطفی احمدی روشن، به بررسی مجاهدت نخبگان ایرانی و نقش آنان در سربلندی و اقتدار کشور پرداخته است.
حوالی ظهر روز 21 دیماه 1390 و درست یکروز مانـــــده به دومین ســـــالگرد ترور و شـــــهادت دانشمند شهید دکتر مسعود علیمحمدی، خبری روی خروجی رسانهها رفت که محدود به داخل ایران نماند. یک انفجار در خیابان شـــــریعتی، تقاطع خیابان شهید گلنبی اتفاق افتاده بود. زمان زیادی از پخش خبر اولیه نگذشته بود که مشخص شد، این صدای انفجار مربوط به یک عملیات تروریســـــتی بوده است؛ سوژه ترور جوان سی و دوســـــاله ای بود به نـــــام مهندس مصطفی احمدی روشن، فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف و معاون بازرگانی مجتمع بازفرآوری اورانیوم ایران؛ تأسیساتی که همه آن را به نام سایت هستهای نطنز میشناسند. ترور مصطفی، اقدام جدیدی نبود. دو سال قبلتر از آن و در 22 دیماه 1388، دکتر مسعود علیمحمدی، استاد برجسته گروه فیزیک ذرات بنیادی دانشگاه تهران هم در حال عزیمت به دانشـــــگاه و در مقابل منزلش در قیطریه تهران، هدف حمله تروریستی قرار گرفت و به شهادت رسید.
حال درست در آستانه دو سالگی آن ترور، چهارمین ترور هم بعد از ترور شهیدان شـــــهریاری در آذر 89 و رضایی نژاد در تیر 90 رقم خورده بود. چهار ترور هســـــته ای در عرض دو سال، آن هم برای کشوری که از چندســـــال قبل از آن پای میز مذاکره بر حفظ حقوق قانونی اش تأکید میکرد، اتفاقی نیســـــت که بتوان به راحتی از کنارش گذشـــــت. پشت پرده ماجرا هرچه هست و عامل آن هر که هست، پیام آن یک چیز بیشتر نیست؛ طرف مقابل به چیزی کمتر از نابودی توان علمی کشور قانع نیست، حال در پای میز مذاکره نشـــــد، با تحریم؛ تحریم هم اگر جواب نداد، با ترور! دیگر مشـــــخص شده بود که اصلا مسیر علمی ایران خوشـــــایند آمریکا و اســـــرائیل نیست.
اما احمدیروشـــــن و علیمحمدی چه کســـــانی بودند و چرا خونشان به ناحق بر زمین ریخته شد؟!
این فقط ظاهر ماجراست که موضوع را محدود به مصطفی احمدی روشن و حذف فیزیکی او تحلیل کنیم؛ بســـــیجی خوشخلق و خوش مشـــــرب و متدین همدانی، مهندسی شیمی دانشگاه شریف را خواند و پروژه ســـــاخت غشاهای پلیمری را کلید زد و به خاطر هوش سرشـــــار، تعهد و پشتکار بالا و سلامت نفســـــی که داشت به سرعت وارد گردونه فناوری هستهای کشور شد.
او در ادامه به جایگاهی در ســـــازمان انرژی اتمی ارتقـــــاء یافت که مســـــئولیت ســـــتاد تدابیر ویژه این ســـــازمان را برای مقابله بـــــا تحریم قطعات و خرابکاری در صنعت هســـــتهای بر عهده گرفت. اینها باعث شد تا یک جوان نخبه و دانشمند در جایگاه معاون بازرگانی سایت نطنز، راه های تنفس صنعت هستهای کشور را با درایت، هموارتر کند و یکی از عناصر مهم در فرایند غنیسازی 20 درصد و عبور جمهوری اســـــامی ایـــــران از این مرز مهم صنعت هستهای شـــــود. تدابیر مصطفی جوان در مبارزه و مهار ویروس استاکسنت در سازمان انرژی اتمی و ســـــایت نطنز زبانزد متخصصان این حوزه شـــــد. او، یکی از عناصر کلیـــــدی و گمنام در شکست پروژه خرابکاری سایبری علیه تأسیسات هســـــتهای ایران بود.
ماهیت اصلی این ماجرا اما همانی است که مصطفی را شهید احمدی روشن کرد؛ مصطفی نتیجه تربیت در مکتبی بود که باور داشت با پشت میز نشینی و اتوکشیده رفتارکردن و خوشبختانه محاسبه کردن، کار پیش نمیرود و باید با همه توان و تدبیر خود وارد میدان شـــــد تا گـــــرهای از کار مردم باز شـــــود؛ حاال میخواهد این گره در اقتصاد و معیشـــــت مردم باشـــــد، یا در حوزههای اقتدار ملی و علمیشـــــان. بهخاطر همیـــــن هم بود که به گفته یکی از دوســـــتانش، «در هشت ســـــالی که در مسیر تهران و نطنز به اقتضای مسئولیتش در رفت و آمد بود، بیش از پانصد هزار کیلومتر مسافت را طی کرده بود…» در مورد شهید علیمحمدی هم مسئله همین است.
دکتر مســـــعود علیمحمدی استادتمام فیزیک ذرات بنیادی دانشـــــگاه تهران و اولین دانشجوی پسادکترای پژوهشـــــگاه دانشهای بنیادی بود و رتبه دوم این گروه را در ســـــال 86 و دو سال قبل از شـــــهادت کسب کرد؛ حتی او به همراه دکتر مجید شـــــهریاری، نماینده جمهوری اســـــلامی ایران در پروژه بین ِ المللی «ســـــزامی» بوده است. ماجرای مســـــعود، همان غیرت ایرانی و اسلامی بود که باعث شـــــد با وجود داشتن صدها مقاله و امکان جذب در بهترین مراکز تحقیقاتی جهان، در ایران بماند و حتی در روزهای غبارآلود فتنه 88 ســـــعی کند تا دیگران را به عقلانیت و منطق ترغیب کند تا دانشگاه آسیب نبیند. همین ویژگی ِ های مسعود پنجاه ِ ساله و مصطفی سی و دوساله، کافیست تا سوژه ترور علمی شوند و خونشان در همین تهران بر زمین ریخته شود، غافل از آنکه خون بر شمشیر نفاق و تحریم و ترور، پیروز است.
ایـــــن روایت امیرالمؤمنین اســـــت که «العلم ســـــلطان، من وجده صال و مـــــن لم یجده صیل علیه»؛ دانـــــش، قدرت و آقایی مـــــیآورد، وگرنه کلاهمان پس معرکه است! شاید همین راز نهفته در دانشطلبی و ســـــروری ناشـــــی از آن است که عظمت کار دانشمندان شهید صنعت هستهای کشـــــور را بیشـــــتر عیان میکند. بـــــه تعبیر رهبر انقلاب، شهادت این دانشمندان برجسته در راه آرمانهای بلند و الهی، به کشور، انقلاب اسلامی، ملت ایران و محیط علمی آبرو بخشـــــید و آنان با این شهادت، به بالاترین رتبه از ارزشهای معنوی دســـــت یافتند.
اینکه شـــــهدای هسته ای، در راه خدا شهید شدند، در راه پیشرفت اسلام شهید شدند. مسئله اینها فقط این نیست که حال ما یک ملتی هستیم، میخواهیم از فلان کشور و فلان دولت عقب نمانیم، لذا، وارد عرصه علمی شدهایم؛ این هست، به اضافه یک چیزی از این مهمتر و آن این است که ما با این حرکت علم خودمان، داریم اســـــلام را سربلند میکنیم، نظام اسلامی را آبرومند میکنیم …» 1392/10/17
خلاصه کلام اینکه، مدعیان تمدن و حقوق بشر، همینقدر از حـــــق ملتها را هـــــم برنمیتابند و خون اســـــتاد دانشگاه را بر زمین میریزند؛ همان «جنتلمن های پای میز مذاکره»، یکروز دستشان را به خون ســـــرمایه های علمی ایـــــن مردم آلوده میکنند و روز دیگر میشـــــوند «تروریســـــتهای فرودگاه بغداد» تا اسطوره امنیت و اقتدار کشور را حذف کنند. وقتی قاعده بازیشـــــان این است، به نفع خودمان اســـــت که کلاهمان را قدری بالاتر بگذاریم و دائم با خودمان مرور کنیم که «برو قوی شـــــو اگر راحت جهان طلبی کـــــه در نظام طبیعت ضعیف پامال است.»
پایان./